درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
Consultationschool
سه شنبه 20 اسفند 1392برچسب:فصل های زندگی,بهار,1393,مطلب جالب, :: 10:28 :: نويسنده : نیکو پوراسماعیلی
فصل های زندگی مردی چهار فرزند داشت . آنها را تک تک به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود، پسر اول در زمستان ، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند . سپس پدر همه آنها را فرا خواند و از آنها خواست که براساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند . پسر اول گفت : درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده . پسر دوم گفت : نه ! درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر سوم گفت : نه! درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین ....با شکوه ترین صحنه ای که تا به امروز دیده بودم. و بالاخره پسر چهارم گفت : نه نه !! درخت بالغی بود و پر از میوه .....پر از زندگی و زایش مرد لبخند زد و گفت : همه شما درست گفتید ، اما هریک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید ! شما نمیتوانید درباره یک درخت و یا یک انسان ، براساس یک فصل قضاوت کنید . لذت ،شوق و عشقی که از زندگی برمی آید ،فقط در انتها نمایان می شود؛ وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشد. اگر در (زمستان) تسلیم شوید؛امید شکوفایی (بهار) ؛زیبایی (تابستان) و باروری (پاییز) را از کف داده اید ! مبادا بگذارید درد و رنج یک فصل ، زیبایی و شادی تمام فصل های درگر را نابود کند . صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|||
|